TASLIS AGHDAS: برای بیداری دعا نکنید

 

                         

Freitag, September 17, 2004

برای بیداری دعا نکنید

براي‌ بيداري‌ دعا نكنيد!

شنا كردن‌ بر خلاف‌ جريان‌ آب‌...

«بيداري‌» واژه‌اي‌ است‌ كه‌ همواره‌ از زبان‌ مسيحيان‌ شنيده‌ مي‌شود. ما در پيغام‌ها، در سرودها و در دعاهاي‌ خويش‌، همواره‌ به‌ خدا و به‌ خودمان‌ يادآوري‌ مي‌كنيم‌ كه‌ تنها راه‌ علاج‌ نابساماني‌هاي‌ روحاني‌، وقوع‌ يك‌ بيداري‌ آن‌ هم‌ به‌ سبك‌ زمان‌ گذشته‌ مي‌باشد. در نشريات‌ وابسته‌ به‌ گروه‌هاي‌ انجيلي‌، همواره‌ بر لزوم‌ وقوع‌ بيداري‌ تأكيد مي‌شود. و به‌ جرات‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ اگر فردي‌ بتواند در رابطه‌ با بيداري‌ مطلبي‌ را به‌ رشته‌ي‌ تحرير در آورد، بي‌ هيچ‌ زحمتي‌، حتماً ناشر يا نشريه‌اي‌ را براي‌ به‌ چاپ‌ رسانيدن‌ مطلب‌ خود خواهد يافت‌. بحث‌ پيرامون‌ بيداري‌ به‌ چنان‌ موضوع‌ داغي‌ تبديل‌ شده‌ كه‌ كسي‌ به‌ خود اين‌ جرات‌ را نمي‌دهد كه‌ در مقابل‌ آن‌ واكنشي‌ از خود نشان‌ دهد و به‌ اصطلاح‌ بر خلاف‌ جريان‌ آب‌ شنا كند.

در دنياي‌ مذهب‌ نيز همانند عالم‌ سياست‌ و فلسفه‌، هرازگاهي‌ پديده‌اي‌ مُد مي‌شود. اگر ما روند تاريخ‌ را بدقت‌ مورد بررسي‌ قرار دهيم‌ به‌ وضوح‌ در خواهيم‌ يافت‌ كه‌ اديان‌ بزرگ‌ جهان‌ همگي‌ داراي‌ دوره هاي‌ افول‌ و اوج‌گيري‌ مي‌باشند. دسته‌اي‌ از مورخين‌ به‌ محض‌ مشاهده‌ي‌ اوج‌گيري‌ يك‌ مذهب‌، از آن‌ به‌ عنوان‌ بيداري‌ ياد مي‌كنند.

در صورتي‌ كه‌ بخواهيم‌ از اين‌ منظر به‌ بيداري‌ بنگريم‌، ناگزير بايد بپذيريم‌ كه‌ در برخي‌ از كشورها، اسلام‌ در حال‌ تجربه‌ي‌ يك‌ بيداري‌ است‌، اين‌ موضوع‌ در مورد مذهب‌ شينتو در ژاپن‌ نيز صدق‌ مي‌كند. اين‌ مذهب‌ پس‌ از جنگ‌ جهاني‌ دوم‌ دچار افول‌ شده‌ بود، اما امروزه‌ مردم‌ ژاپن‌ مجدداً نسبت‌ به‌ آن‌ ابراز علاقه‌ مي‌كنند و مراسم‌ شينتويي‌ را بر پا مي‌دارند.

در برخي‌ از كشورها نيز شاهد گسترش‌ آيين‌ كاتوليك‌ و پروتستان‌ آزادانديش‌ هستيم‌ و اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ يك‌ از اين‌ به‌ اصطلاح‌ بيداري‌ها باعث‌ افزايش‌ محسوس‌ سطح‌ اخلاقي‌ اين‌ كشورها نشده‌اند.

ممكن‌ است‌ يك‌ مذهب‌، حتي‌ مسيحيت‌ عامي‌، در كميت‌ رشدي‌ فوق‌ العاده‌ داشته‌ باشد، بدون‌ آنكه‌ در عمل‌ قدرت‌ تبديل‌كننده‌ي‌ روح‌ القدس‌ (در اين‌ رشد) ديده‌ شود.

در نتيجه‌ اين‌ رشد، كليساي‌ نسل‌ بعد دچار چنان‌ افتي‌ مي‌شود كه‌ گويي‌ اصلاً بيداري‌ در كار نبوده‌ است‌. تصور من‌ اين‌ است‌ كه‌ مشكلات‌ بنيادين‌ عصر ما با وقوع‌ يك‌ بيداري‌ بر طرف‌ نخواهد شد، بلكه‌ ضروري‌ است‌ كه‌ يك‌ قدرت‌ تبديل‌ كننده‌ وارد زندگي‌ ما شده‌، علل‌ و اساس‌ بيماري‌هاي‌ اخلاقي‌ و روحاني‌ ما را درمان‌ نمايد.

همواره‌ بايد به‌ جاي‌ بر طرف‌ كردن‌ عواقب‌ يك‌ مشكل‌ به‌ علل‌ آن‌ هجوم‌ برد. به‌ جاي‌ كوشش‌ براي‌ بر طرف‌ كردن‌ علائم‌ يك‌ بيماري‌، بايد خود بيماري‌ را درمان‌ كرد. پس‌ راه‌ حل‌ بن‌ بست‌ فعلي‌ را بايد در يك‌ دگرگوني‌ بنيادين‌ جست‌.

پس‌ از ارزيابي‌ مسايل‌ مختلف‌، به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيده‌ايم‌، كه‌ ما در شرايط‌ كنوني‌ نيازمند وقوع‌ يك‌ بيداري‌ نيستيم‌. چه‌ بسا بيداري‌ بزرگي‌ كه‌ در آمريكا واقع‌ مي‌گردد، چنان‌ آثار تخريبي‌اي‌ بر اخلاقيات‌ آن‌ جامعه‌ بگذارد، كه‌ بازگشت‌ آن‌ كليسا به‌ وضع‌ مطلوب‌ يك‌ قرن‌ به‌ طول‌ بيانجامد.

بهتر آن‌ است‌ كه‌ موضوع‌ را بيشتر بشكافم‌، همه‌ مي‌دانند كه‌ يك‌ نسل‌ قبل‌، گسترش‌ نقد عالي‌ high critic و تفكر مدرن‌ كه‌ حاصل‌ آن‌ نقد عالي‌ است‌، باعث‌ شد تا جنبشي‌ قدرتمند در سطح‌ كليساهاي‌ پروتستانت‌ براي‌ مقابله‌ با آن‌ پديده‌ (نقد عالي‌) شكل‌ بگيرد. هدف‌ از اين‌ خيزش‌، دفاع‌ از ايمان‌ مسيحي‌ تاريخي‌ بود.

بنا به‌ دلايلي‌ روشن‌، اصطلاح‌ بنيادگرايي‌ به‌ اين‌ جنبش‌ الصاق‌ گرديد. جنبش‌ بنيادگرا تا حدي‌ خود جوش‌ بود و تشكل‌ خاصي‌ مسئول‌ پيوند اين‌ حركات‌ به‌ يكديگر نبود. هدف‌ بنيادگرايان‌ مهار به‌ اصطلاح‌ «موج‌ نفي‌» در الهيات‌ مسيحي‌ بود. فعالان‌ اين‌ جنبش‌ در پي‌ آن‌ بودند كه‌ با بيان‌ تعاريف‌ مجدد از محتواي‌ آموزه‌هاي‌ بنيادين‌ كليساي‌ عهد جديد، از آنها حراست‌ كنند. اين‌ يك‌ رويداد تاريخي‌ است‌.

جنبشي‌ كه‌ قرباني‌ جنبه‌هاي‌ مثبت‌ خود شد.

معمولاً فراموش‌ مي‌شود كه‌ بنيادگرايي‌ ضمن‌ گسترش‌ در ميان‌ فرق‌ هاي مختلف‌ و گروه‌هاي‌ مستقل‌، قرباني‌ محاسن‌ خود شد. كلام‌ خدا در دست‌ پيروان‌ اين‌ جنبش‌ به‌ يك‌ عنصر مرده‌ مبدل‌ گشت‌. آموزه‌ي‌ الهام‌ شفاهي‌ نيز به‌ دليل‌ انعطاف‌ ناپذيري‌ بنيادگرايان‌ به‌ صورت‌ يك‌ تعليم‌ بلااستفاده‌ در آمد. (البته‌ من‌ به‌ اين‌ آموزه‌ ايمان‌ دارم‌).

صداي‌ نبي‌ از او گرفته‌ شد و همگان‌ مجذوب‌ توضيحات‌ كاتبان‌ شدند. در بسياري‌ از زمينه‌ها خلاقيت‌ روحاني‌ از بين‌ رفت‌ يرارشي‌ غير رسمي‌ تصميم‌ گرفت‌. اعتقادنامه‌ هايي‌ تدوين‌ كند تا به‌ واسطه‌ي‌ آن‌،محدوده‌ي‌ ايمان‌ براي‌ مردم‌،تعيين‌ شده‌ باشد. ديگر ايمان‌ فرد مسيحي‌ بر مبناي‌ كتاب‌ مقدس‌ نبود،بلكه‌ بر اساس‌ برداشت‌ كاتبان‌ از متن‌ كتاب‌ مقدس‌ قرار داشت‌. بسياري‌ از همايش‌ها، موسسات‌ آموزشگاه‌هاي‌ كتاب‌ مقدس‌، واعظان‌ و دكترهاي‌ برجسته‌ (الهيات‌)، دست‌ به‌ دست‌ هم‌ داده‌، كاتب‌ گرايي‌ را در كليسا برقرار ساختند. افراط‌ در ديسپانسيوناليسم‌ باعث‌ گرديده‌ است‌ تا مسائلي‌ چون‌ توبه‌ (دگرگوني‌ بنيادي‌)، اطاعت‌ جايگاه‌ صليب‌ در زندگي‌ مسيحي‌ به‌ حاشيه‌ رانده‌ شده‌ و تنها جنبه‌ي‌ تئوريك‌ به‌ خود بگيرند. عملاً بخشهايي‌ از كتاب‌ مقدس‌ كنار گذاشته‌ شده‌اند. هدف‌ ظاهري‌ اين‌ عمل‌ اين‌ است‌ كه‌ «كلام‌ حقيقت‌ ارئه‌ شود» آن‌ هم‌ بر اساس‌ يك‌ سيستم‌ بسته‌.

در نتيجه‌، مخالفت‌ مذهبي‌ با ايمان‌ اصيل‌ مسيحي‌ بيشتر شد. مه‌ سرد و غليظ‌ بر بنيادگرايي‌ سايه‌ انداخت‌. البته‌ ايمان‌ عهد جديد حفظ‌ شد و آموزه‌هاي‌ بنيادين‌ عهد جديد مجدداً برقرار گشته‌ بودند، ولي‌ جو حاكم‌، براي‌ ظهور ثمره‌ي‌ شيرين‌ روح‌ القدس‌ مساعد نبود.روحيه‌ حاكم‌ بر كليساي‌ اوليه‌ در ميان‌ افراد ديده‌ نمي‌شد و ديگر از مسيحيان‌ اعصار گذشته‌ كه‌ در حين‌ جفا خدا را جلال‌ مي‌دادند، خبري‌ نبود. راست‌ ديني‌ مجدداً برقرار گرديد، ولي‌ كليسا فاقد يك‌ عنصر حياتي‌ بود. درخت‌ بنيادگرايي‌ به‌ بار ننشست‌. ديگر صداي‌ كبوتر و قمري‌ به‌ ندرت‌ شنيده‌ مي‌شد. جايگزين‌ آن‌ صداي‌ طوطي‌ بود، كه‌ ازبالا، آموخته‌هاي‌ خود را با لحني‌ جدي‌ و خسته‌ كننده‌ تكرار مي‌كرد.

ايمان‌ كه‌ در زمان‌ رسولان‌ يك‌ واژه‌ي‌ زنده‌ مي‌بود، در تعليم‌ كاتبان‌ به‌ يك‌ آموزه‌ي‌ بي‌ روح‌ مبدل‌ گشت‌. كتاب‌ پيروز شده‌ بود، اما روح‌ حيات‌ بخش‌ نيز از كالبد كليسا جدا گرديده‌ بود. بدين‌ ترتيب‌ كاتب‌ گرايي‌ سيطره‌ي‌ خود را گسترش‌ داد. ايماندار «به‌ اسارت‌ بابل‌» برده‌ شد.

البته‌ بايد پذيرفت‌ كه‌ - در اين‌ بين‌ - استثنائاتي‌ هم‌ وجود داشت‌. حتي‌ در تاريكترين‌ مقاطع‌ زماني‌ از اين‌ دوره‌، در ميان‌ دانشجويان‌ كتاب‌ مقدس‌، افرادي‌ وجود داشتند كه‌ از اساتيد خود شايسته‌تر بودند. آنها براي‌ حضور زنده‌ي‌ خدا اشتياق‌ فراواني‌ داشتند. ايشان‌ كساني‌ بودند كه‌ در اين‌ دوره‌ي‌ قحطي‌، تجربه‌ي‌ پري‌ و قدرت‌ روح‌ القدس‌ را داشتند. اما تعداد اين‌ افراد انگشت‌ شمار بود و حضور آنها باعث‌ رفع‌ جو سنگين‌ حاكم‌ بر محافل‌ مسيحي‌ نشد. اشتباه‌ كاتب‌ گرايي‌ - يك‌ اشتباه‌ - تعليمي‌ نيست‌. مطلب‌ بسيار ظريف‌ است‌، آن‌ قدر ظريف‌ كه‌ به‌ سختي‌ مي‌توان‌ به‌ اشتباهات‌ آن‌ پي‌ برد. تأثير اين‌ مسأله‌ بسيار مرگبار است‌. ما با اظهارات‌ الهيدانان‌ مشكلي‌ نداريم‌، بلكه‌ مشكل‌ بر سر فرضيه‌هايي‌ است‌ كه‌ مطرح‌ مي‌كنند.

كاتبان‌ چنين‌ مي‌گويند كه‌ پذيرش‌ يك‌ چيز، خود به‌ مفهوم‌ داشتن‌ آن‌ است‌. آنها مي‌گويند:هر وعده‌اي‌ كه‌ در كتاب‌ مقدس‌ آمده‌، در ما محقق‌ شده‌ است‌. (به‌ عنوان‌ مثال‌) در صورتي‌ كه‌ ما الهامي‌ بودن‌ رساله‌هاي‌ پولس‌ را بپذيريم‌، هر چه‌ در مورد او صدق‌ مي‌كرد، در مورد ما نيز صادق‌ است‌. كتاب‌ مقدس‌ مي‌گويد كه‌ چطور مي‌توان‌ نجات‌ يافت‌، اما كاتبان‌ پا فراتر گذاشته‌، ادعا مي‌كنند كه‌ بر اساس‌ گفته‌هاي‌ كتاب‌ مقدس‌، از نجات‌ برخوردار هستيم‌. اطمينان‌ به‌ نجات‌ به‌ يك‌ تجربه‌ي‌ فكري‌ تنزل‌ نموده‌ و جاي‌ خود را به‌ پيروي‌ از چند آموزه‌ داده‌ است‌.

مردم‌، در واكنش‌ به‌ سلطه‌گري‌ كاتبان‌ به‌ پا خاستند. انسان‌ تنها تا حدي‌ مي‌توانست‌ تسلط‌ كاتبان‌ را تحمل‌ كند. اين‌ شورش‌ به‌ دور از هياهو به‌ انجام‌ رسيد. بسياري‌ از مسيحيان‌ در مقابل‌ سلطه‌ي‌ فكري‌ كاتبان‌ از خود واكنش‌ نشان‌ دادند. آنها همانند كسي‌ كه‌ در حال‌ غرق‌ شدن‌ مي‌باشد براي‌ دست‌ يافتن‌ به‌ هوا تلاش‌ مي‌كردند. آنها مي‌خواستند عقايد خود را آزادانه‌ بيان‌ كنند، در حاليكه‌ معلمان‌ هميشه‌ براي‌ آنها محدوديت‌ ايجاد مي‌كردند.

اين‌ فحشاي‌ مذهبي‌ بيست‌ سال‌ به‌ طول‌ انجاميد. پس‌ از گوساله‌ پرستي‌ قوم‌ اسراييل‌، اين‌ رويداد، كريه‌ترين‌ واقعه‌ در تاريخ‌ نجات‌ بود.

« و نه‌ بت‌ پرست‌ شويد، مثل‌ بعضي‌ از ايشان‌، چنانكه‌ مكتوب‌ است‌:قوم‌ به‌ اكل‌ و شرب‌ نشستند و براي‌ لهو و لعب‌ بر پا شدند. »(اول قرنتيان 10 : 7 ).

اين‌ مطلب‌ در مورد انجيلي‌ها نيز صدق‌ كرد. خط‌ جدايي‌ ميان‌ كليسا و دنيا از بين‌ رفت‌.

مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ به‌ غير از چند مورد گناه‌ اخلاقي‌، ساير گناهان‌ دنياي‌ خارج‌ از نجات‌ در ميان‌ به‌ اصطلاح‌ مسيحيان‌ «تازه‌ تولد يافته‌» به‌ چشم‌ مي‌خورد. كليسا از دنيا پيروي‌ و تقليد مي‌كند. مسئولان‌ مذهبي‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اهدافشان‌ روشهاي‌ جهان‌ تبليغات‌ را به‌ خدمت‌ گرفته‌اند. در بسياري‌ از كليساها، مسئولان‌ در بيان‌ اقداماتشان‌ و نتايج‌ حاصل‌ از آنها اغراق‌ مي‌كنند. آنها مسايل‌ را به‌ سود خود پيش‌ مي‌برند. ديگر فضا و جو حاكم‌ بر عهد جديد حس‌ نمي‌شود، بلكه‌ به‌ جاي‌ آن‌ بيشتر تأثير هالي‌ وود و بُرد وی ‌ ( Broad Way ) به‌ چشم‌ مي‌خورد.

بسياري‌ از انجيلي‌ها ديگر دست‌ به‌ ابتكار و خلاقيت‌ نمي‌زنند، بلكه‌ تنها به‌ تقليد از الگويي‌ كه‌ دنيا ارايه‌ مي‌دهد، بسنده‌ مي‌كنند. ايمان‌ مقدس‌ پدران‌ ما به‌ يك‌ تفريح‌ ساده‌ تبديل‌ گرديده‌ است‌ و در نهايت‌ تأسف‌ بايد گفت‌ كه‌ اين‌ مسئولان‌ (مذهبي‌) هستند كه‌ چنين‌ بلايي‌ را بر ايمان‌ وارد آورده‌اند.

آن‌ جريان‌ اعتراضي‌ كه‌ در كليساي‌ عهد جديد متولد شده‌ بود و همواره‌ با قدرت‌، روشهاي‌ دنيا را محكوم‌ مي‌نمود، دچار خفگي‌ شده‌ و از ميان‌ برداشته‌ شد. آن‌ عنصر بنياديني‌ كه‌ موجب‌ مي‌گرديد تا مسيحيان‌ منفور باشند، از محافل‌ انجيلي‌ عصر حاضر رخت‌ بربسته‌ است‌. ديگر لازم‌ نيست‌ تا فردي‌ به‌ دليل‌ مسيحي‌ بودن‌ و يا مسيحي‌ شدن‌، بهايي‌ سنگين‌ بپردازد. فيض‌ ديگر رايگان‌ نيست‌، بلكه‌ ارزان‌ است‌. هم‌ اكنون‌ ما مي‌كوشيم‌ تا به‌ دنيا ثابت‌ كنيم‌ كه‌ مي‌توانند بدون‌ پرداخت‌ هيچ‌ بهايي‌، از مزاياي‌ ملكوت‌ خدا استفاده‌ كنند. به‌ آنها گفته‌ مي‌شود كه‌ ديگر نياز نيست‌ تا روشهاي‌ زندگي‌ خود را تغيير بدهند. بلكه‌ به‌ عنوان‌ جايزه‌ي‌ پذيرش‌ چنين‌ انجيلي‌ به‌ آسمان‌ خواهند رفت‌.

البته‌ اين‌ توصيف‌ در برگيرنده‌ي‌ تمام‌ محافل‌ مسيحي‌ نيست‌. اما واقعيت‌ آن‌ است‌ كه‌ اكثر مسيحيان‌، چنين‌ برداشتي‌ از ايمان‌ مسيحي‌ دارند و اين‌ طرز فكر در زندگي‌ آنها به‌ وضوح‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد. اگر بخواهيم‌ به‌ همين‌ شكل‌ ادامه‌ دهيم‌، بايد گفت‌ كه‌ مسيحيان‌ ساعات‌ خود را به‌ عبث‌ صرف‌ دعا براي‌ بيداري‌ مي‌كنند. در اين‌ شرايط‌ دعا براي‌ بيداري‌ بي‌ فايده‌ است‌. وقوع‌ بيداري‌، براي‌ آن‌ دسته‌ از طالبان‌ بيداري‌ كه‌ اجازه‌ نمي‌دهند تا روح‌ القدس‌ آنها را به‌ منظور ايجاد تغيير در زندگي‌شان‌ و نيز هماهنگ‌ شدن‌ با الگوي‌ موجود در عهد جديد، روشن‌ سازد، مشكلي‌ را حل‌ نخواهد نمود.

وقتي‌ كه‌ دعا كردن‌ اشتباه‌ است‌!

گاهي‌ اوقات‌ دعا كردن‌ اشتباهي‌ بيش‌ نيست‌. حتي‌ در برخي‌ شرايط‌ دعا كردن‌ گناه‌ محسوب‌ مي‌شود. ما در اين‌ رابطه‌ يك‌ نمونه‌ي‌ بارز در كتاب‌ مقدس‌ داريم‌:

اسراييل‌ در عاي‌ شكست‌ سنگيني‌ را متحمل‌ شده‌ بود. در اين‌ باره‌ در كلام‌ چنين‌ مي‌خوانيم‌:«خداوند به‌ يوشع‌ گفت‌:برخيز چرا تو به‌ اين‌ طور به‌ روي‌ خود افتاده‌اي‌؟ اسراييل‌ گناه‌ كرده‌، و از عهدي‌ نيز كه‌ به‌ ايشان‌ امر فرمودم‌ تجاوز نموده‌اند و از چيز حرام‌ هم‌ گرفته‌، دزديده‌اند، بلكه‌ انكار كرده‌، آن‌ را در اسباب‌ خود گذاشته‌اند...برخيز قوم‌ را تقديس‌ نما و بگو براي‌ فردا خويشتن‌ را تقديس‌ نماييد، زيرا يهوه‌ خداي‌ اسراييل‌ چنين‌ مي‌گويد: اي‌ اسراييل‌ چيزي‌ حرام‌ در ميان‌ توست‌ و تا اين‌ چيز حرام‌ را از ميان‌ خود دور نكني‌، پيش‌ روي‌ دشمنان‌ خود نمي‌تواني‌ ايستاد. »(يوشع 7: 10- 11 و 13). ما به‌ يك‌ دگرگوني‌ ريشه‌اي‌ در كليسا احتياج‌ داريم‌.

دعا كردن‌ براي‌ اينكه‌ خدا بركت‌ خود را بر يك‌ كليساي‌ مرتد و نامطيع‌ بريزد، كاري‌ اشتباه‌ است‌. تنها نتيجه‌ي‌ علاقه‌ي‌ فراينده‌ي‌ دنيا به‌ مسيحيت‌ اين‌ خواهد بود كه‌ به‌ تعداد اعضاي‌ كليساهايي‌ كه‌ قصد ندارند تا به‌ فرامين‌ مسيح‌ گردن‌ بنهند و از او پيروي‌ كنند، افزوده‌ خواهد شد. تنها زماني‌ افزايش‌ تعداد اعضا براي‌ خدا راضي‌ كننده‌ خواهد بود كه‌ در كنار آن‌ افراد راههاي‌ خود را تغيير داده‌ و در مسير تقدس‌ گام‌ بردارند. خدا پيغامي‌ به‌ اشعيا داد كه‌ بايد مسئله‌ي‌ ما را براي‌ هميشه‌ حل‌ نمايد:« خداوند مي‌گويد از كثرت‌ قرباني‌هاي‌ شما مرا چه‌ فايده‌ است‌؟ از قرباني‌هاي‌ سوختني‌ و قوچها و پيه‌ پرواريها سير شده‌ام‌ و به‌ خون‌ گاوان‌ و بره‌ها و بزها رغبت‌ ندارم‌. وقتي‌ كه‌ مي‌آييد تا به‌ حضور من‌ حاضر شويد، كيست‌ كه‌ اين‌ را از دست‌ شما طلبيده‌ است‌ كه‌ دربار مرا پايمال‌ كنيد؟ هداياي‌ باطل‌ ديگر مياوريد. بخور نزد من‌ مكروه‌ است‌ و غره‌ ماه‌ و سبت‌ و دعوت‌ جماعت‌ نيز. گناه‌ را با محفل‌ مقدس‌ نمي‌توانم‌ تحمل‌ نمايم‌...خويشتن‌ را شسته‌، طاهر نماييد و بدي‌ اعمال‌ خويش‌ را از نظر من‌ دور كرده‌، از شرارت‌ دست‌ برداريد. نيكوكاري‌ را بياموزيد و انصاف‌ را بطلبيد. مظلومان‌ را رهايي‌ دهيد، يتيمان‌ را دادرسي‌ كنيد و بيوه‌ زنان‌ را حمايت‌ نماييد...اگر خواهش‌ داشته‌، اطاعت‌ نماييد، نيكويي‌ زمين‌ را خواهيد خورد. »(اشعيا 1: 11- 13) تنها زماني‌ دعا براي‌ بيداري‌ اجابت‌ مي‌گردد كه‌ به‌ همراه‌ آن‌ يك‌ دگرگوني‌ بنيادين‌ در زندگي‌ ما روي‌ داده‌ باشد. ممكن‌ است‌ كه‌ ساعتها دعا كردن‌ در شب‌ از نظر خداوند ناخوشايند نيز باشد.

« اطاعت‌ بهتر از قرباني‌ است‌ »(اول‌ سموييل 15: ۲۲- ۲۳ )

ما بايد به‌ مسيحيت‌ عهد جديد رجوع‌ كنيم‌. اين‌ مسئله‌ تنها به‌ تعليم‌ محدود نمي‌شود. جدايي‌ از دنيا، اطاعت‌، فروتني‌، بي‌ پيرايگي‌، جديت‌، خويشتن‌ داري‌، پاكدامني‌، عفت‌ كلام‌ و حمل‌ صليب‌ همگي‌ از ارزشهايي‌ هستند كه‌ بايد دروني‌ شوند. اين‌ ارزشها بر كليساي‌ عهد جديد حاكم‌ بود. بايد هيكل‌ را از وجود تاجران‌ و صرافان‌ پاك‌ ساخت‌.

با ما در ارتباط‌ باشيد:
www.kelisanet.org منبع

0 یادداشت و نظرات شما

Kommentar veröffentlichen

<< خانه